اگر چه روز من وروزگار میگذرد ؛دلم خوش است که با یاد یار میگذرد؛چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است قطار عمر که در انتظار میگذرد...
هر جمعه دست به دعا برمی داریم و دردمندانه و ازعمق جان از پروردگار جهان میخواهیم آمدنت را
ای آفتاب تابنده مهربان !
می دانم روزی خواهی آمد ...
در یکی از همین جمعه های دور یا نزدیک خواهی آمد با اسب سرخ در برابر خورشید و از مقابل من .
بیصبرانه انتظار میکشم آمدنت را ...
ریشه در اعماق اقیانوس دارد
شاید ...
این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران .
یا ، نه ، دریایی است گویی ، واژگونه ، بر فراز شهر ،
شهر سوگواران .
هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر ، با تشویش :
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران ؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند .
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،
همچنان که نام ها در ننگ !
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد .آه ، باران
ای امید جان بیداران !
بر پلیدی ها - که ما عمری است در گرداب آن غرقیم -
آیا، چیره خواهی شد ؟
«فریدون مشیری»
بیادت وبنامت...
گفتم خدایا نگاهم کن تا نگاهت کنم
نگاهم کرد....
گفتم نشد صدایم کن تا صدایت کنم
ش صدایم کرد.....
گفتم نشد به سویم بیا تا به سویت بیام
به سویم آمد....
اما....
نگاهم کرد صدایم کرد به سویم آمد ......
اما من یه نگاه هم نکردم . . .
آخ که چقدر این دل برای خدا سنگه
و برای غیر خدا خاک....
در سمت توام
دلم باران دستم باران دهانم باران چشمم باران
روزم را با بندگی تو پاگشا می کنم
در هر اذانی که می وزد
پنجره ها باز می شوند
یاد تو کوران می کند...
چهره ی گل باغ و صحرا را گلستان میکند
دیدن مهدی هزاران درد درمان میکند
مدعی گوید که از یک گل نمیگردد بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان میکند
بایادخدا
دلم تنگ است
نمی دانم ز تنهایی پناه ارم کدامین سو
پریشان حالم و بی تاب می گریم
وقلبم بی امان محتاج مهر توست
نمی دانم
چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم
من به دنبال تو همچون کودکی هستم
و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را
که شاید اندکی ارام گیرد دل
دلم تنگ است
و تنهایی به لب می اورد جانم
بیا تا با تو گویم ازهیاهوی غریب دل
که بی پروا تلنگر می زند بر من
و می گوید به من نزدیک نزدیکی...
دنبال تو می گردم
به سویت پیش می ایم
چه شیرین است!!
پر از احساس یک خوشبختی نابم...
پر از امید سبز خوب دیدارم
و می خواهم که نامت را به لوح سینه بنگارم...
و نجوایی کنم دردل و می گویم تا ابد
که من بی تو تنهای تنهایم...
تقدیم به تموم مادرای دنیا و تقدیم به مادرخوب خودم که باتمام وجود دوسش دارم خاک پاش و میبوسم...
دلم برای مادرم خیلی تنگ شده!!!
خدایا دوست دارم من لبریز از توام شکر که دارمت شکر که تو شادی هاو غصه هام هستی ...
خدایا تو انطور که من میخواهم هستی مرا انطور کن که خود میخواهی!!
مهدی جان... امروز فقط بیا
من روی زمین، هیــــچم
بیــــــــا مگر آدم شوم
همان شوم که تو می خواهی...
...................................................................................