باران

...به نام صفحه نگارهستی

باران

...به نام صفحه نگارهستی

دلتنگی

بایادخدا  

دلم تنگ است   

نمی دانم ز تنهایی پناه ارم کدامین سو 

پریشان حالم و بی تاب می گریم 

 وقلبم بی امان محتاج مهر توست  

نمی دانم 

 چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم 

 من به دنبال تو همچون کودکی هستم  

و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را  

که شاید اندکی ارام گیرد دل  

دلم تنگ است  

و تنهایی به لب می اورد جانم  

بیا تا با تو گویم ازهیاهوی غریب دل  

که بی پروا تلنگر می زند بر من 

 و می گوید به من نزدیک نزدیکی... 

 دنبال تو می گردم  

به سویت پیش می ایم  

چه شیرین است!!  

پر از احساس یک خوشبختی نابم... 

 پر از امید سبز خوب دیدارم  

و می خواهم که نامت را به لوح سینه بنگارم... 

 و نجوایی کنم دردل و می گویم تا ابد 

که من بی  تو تنهای تنهایم... 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی جمعه 9 دی 1390 ساعت 13:57 http://spantman.blogsky.com

سلام دوست عزیز باید عرض کنم خدمتتون که این شعر فوق العاده زیبا و با احساس بود خیلی خیلی از خوندنش لذت بردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد