بایادخدا
دلم تنگ است
نمی دانم ز تنهایی پناه ارم کدامین سو
پریشان حالم و بی تاب می گریم
وقلبم بی امان محتاج مهر توست
نمی دانم
چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم
من به دنبال تو همچون کودکی هستم
و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را
که شاید اندکی ارام گیرد دل
دلم تنگ است
و تنهایی به لب می اورد جانم
بیا تا با تو گویم ازهیاهوی غریب دل
که بی پروا تلنگر می زند بر من
و می گوید به من نزدیک نزدیکی...
دنبال تو می گردم
به سویت پیش می ایم
چه شیرین است!!
پر از احساس یک خوشبختی نابم...
پر از امید سبز خوب دیدارم
و می خواهم که نامت را به لوح سینه بنگارم...
و نجوایی کنم دردل و می گویم تا ابد
که من بی تو تنهای تنهایم...
سلام دوست عزیز باید عرض کنم خدمتتون که این شعر فوق العاده زیبا و با احساس بود خیلی خیلی از خوندنش لذت بردم