باران

...به نام صفحه نگارهستی

باران

...به نام صفحه نگارهستی

آه باران


آه باران

ریشه در اعماق اقیانوس دارد  

 شاید ...
این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران .

یا ، نه ، دریایی است گویی ، واژگونه ، بر فراز شهر ،

شهر سوگواران .


هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش

ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر ، با تشویش :

رنگ این شب های وحشت را

تواند شست آیا از دل یاران ؟


چشم ها و چشمه ها خشک اند .

روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،

همچنان که نام ها در ننگ !


هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد .

آه ، باران

ای امید جان بیداران !

بر پلیدی ها - که ما عمری است در گرداب آن غرقیم -

آیا‌، چیره خواهی شد ؟ 

«فریدون مشیری»

نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه شنبه 17 دی 1390 ساعت 17:18


اه باران کی بباری بر تن طفلان نالان
تر کنند از آن گلو را...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد