دیرگاهیست در درونم غوغایی برپاست...
به گمانم که کسی می آید!
شاید تو باشی،
ای موعود!
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدیچه زخم ها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن تبر به دوش بت شکندوباره صبح,ظهر نه غروب شد نیامدی... بی معرفت به منم سر بزن اگه قابل میدونی.
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه زخم ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن تبر به دوش بت شکن
دوباره صبح,ظهر نه غروب شد نیامدی...
بی معرفت به منم سر بزن اگه قابل میدونی.